من و خواستگار جدید...

ساخت وبلاگ

ناظم مدرسه مون بهم یه نفر رو معرفی کرده...گفت شرایط هردوتون عین همدیگه است...اون آقا یه دختر سه ساله داره که با خودش زندگی میکنه..

گویا چند سالیه از خانومش طلاق گرفته...

سنش هم به من می خوره...

همکارم عکس من رو گرفت و نشونش داد...اون آقا هم صورتم پسند کرد!..بعد گفت باید از دور منو ببینه تا تیپ و لباس و اندام من رو ببینهخنثی...یه روزی که من سر ایستگاه پیش همکارهام ایستاده بودم اون آقا اومده از دور منو دیده و باز پسند کردهخنثی

البته اینم بگم که من اون روز ندیدمش!...

خلاصه که امروز همکارم گفت اون آقا شماره ات رو خواسته و می خواد باهات صحبت کنه...گفته تن صداش هم برام مهمهخنثی

به همکارمون گفتم :این آقا زیادی حساس نیست؟مثلا اگه صدای من به نظرش جالب نباشه می خواد خواستگاریش رو بهم بزنه؟

....

این از این...

یه چیز دیگه...هنوز نه به داره نه به باره...مامان بق کرده و گفته روژان نباید با اون مرد تو خونه تنها بمونهخنثیمیگه ممکنه مرده روانی باشه و بچه رو اذیت کنه!!...

بهش گفتم: مادر من اون مرد هم الان نسبت به دخترش همین حساسیت رو داره..ممکنه اونم فکر کنه من ممکنه آسیب برسونم به دخترش...

اگه اون ناپدریه ...خوب منم توی اون شرایط نامادری میشم...بازنده

خلاصه که من الان یه خواستگار خیلیییی حساس دارم که نمی دونم مرحله بعدی از نظر اون چیه...

...

به همکارم گفتم من قیافه طرف برام مهمه ..اونم عکس پروفایل اون آقا رو نشونم داد...

کنار دخترش نشسته بود و با لبخند نگاه دوربین کرده بودن...حس بدی به اون آدم پیدا نکردم...حس کردم دخترش دوستش داره...نمی دونم چرا به نظرم منفی نیومد...

حالا تا ببینیم اوضاع چه جور پیش میره...

از خدا خواستم اگه این ازدواج به صلاح من و روژانه مهرش توی دلم بیوفته و همه چیز به خوبی پیش بره..

ولی اگه به صلاحمون نیست...یه جوری این قضیه بهم بخوره...

 

یه نکته مثبت که اون آقا داره اینه که به همکارم گفته اگه من قبول کردم و قرار به ازدواج شد ...دیگه بچه نمی خواهیم...همین دو تا دختر مون رو به یه سرانجام برسونیم خوبه...

ادمها شبیه وبلاگشان ......
ما را در سایت ادمها شبیه وبلاگشان ... دنبال می کنید

برچسب : من و خواستگارانم,من و خواستگارام,من و خواستگارهایم, نویسنده : dzahra136221 بازدید : 268 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 17:19