امید بمیر...لطفا بمیر!!!!!!!

ساخت وبلاگ

از شدت عصبانیت دارن دستام می لرزن...

امروز ظهر امید رفت در مهد کودک  روژان و اون  رو با اجازه من چند ساعت برد بیرون...قبلش مدیر مهد با من تماس گرفت و منم گفتم: ایرادی نداره می تونه بچه رو تحویل بگیره...

 

همین نیم ساعت پیش بچه رو آورد دم در ...

 

روژان که اومد بهم گفت:مامانی چرا می گفتی زن بابایی زن بدیه؟من دیدمش اصلا زن بدی نبود..بهم گفت داداشی من توی شکمشه...

 

دستهام یخ زد اینو گفت!....

 

گوشیم رو برداشتم و شماره امید رو گرفتم.

هزار بار شماره اش رو گرفتم و جواب نداد!!

منم با مسیج شستمش..

 

گفتم: زن هفت دست چرخیده دماغ درازت رو نزدیک بچه من نیار!!!!

گفتم: تو اگه از اون زن هرزه پسر داری غلط میکنی نزدیک بچه من بشی..

گفتم: اگه پشت گوشت رو دیدی اجازه میدم روژان رو هم ببینی!!

گفتم :زن هرزه ات رو که معلوم نیست بچه کی توی شکمشه رو نزدیک بچه من نیار..

داغ کرده بودم و پشت سر هم فحش می نوشتم براش..

امید گفت روژان بچه منه و نمی تونی مانع دیدن من و بچه ام بشی.

گفتم :حالا می بینی. وقتی بخاطر سکه های مهریه ام انداختمت توی زندان و مثل سگ التماسم کردی می فهمیدی نباید با من کل کل کنی!!

ادمها شبیه وبلاگشان ......
ما را در سایت ادمها شبیه وبلاگشان ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dzahra136221 بازدید : 239 تاريخ : جمعه 29 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:56